• وبلاگ : ... بر دلم بود!
  • يادداشت : شقايق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 4 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + من 

    ياد دارم در غروبي سرد سرد مي گذشت از کوچه ي ما دوره گردداد مي زد : کهنه قالي مي خرم دسته دوم جنس عالي مي خرم کاسه و ظرف سفالي مي خرم گر نداري کوزه خالي مي خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهي کشيد بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نيست اي خدا شکرت ولي اين زندگيست؟ بوي نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بي روسري بيرون دويد گفت اقا سفره خالي مي خريد...؟
    + محيا 

    طمع خام که سودي بکنم / سود سرمايه به يکباره ببرد / خر دعا کرد که بارش ببرند / سيل بگرفت و خر و بار ببرد!!!؟
    + At 

    mavarede 3 / 4 / 5 vaghean b karam omad .

    thax dear !!