هم از سكوت گريزان هم از صدا بيزارچرا چنين دل تنگم؟! چنين چرا بيزار
زمين ز آمدن برف تازه خشنود استمن از شلوغي بسيار رد پا بيزار
قدم زدم! ريه هايم شد از هوا لبريزقدم زدم! ريه هايم شد از هوا بيزار
اگر چه مي گذريم از كنار هم آرامشما ز من متنفر ، من از شما بيزار
به تيتر هاي درشت مجله ها بدبينز نقش هاي دروغين سينما بيزار
به مسجد آمدم و نا اميد برگشتمدل از مشاهده تلخي ريا بيزار
صداي قاري و گلدسته هاي پژمردهاذان مرده و دل هاي از خدا بيزار
به خانه بروم؟! خانه از سكوت پر استسكوت مي كند از زندگي مرا بيزار
تمام خانه سكوت و تمام شهر صداست!از اين سكوت گريزان ، از آن صدا بيزار .
فاضل نظري