• وبلاگ : ... بر دلم بود!
  • يادداشت : زمانه
  • نظرات : 4 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سعيده شاه مقصودي 

    اينو از كتاب قطار روم خراسانش نوشتي مگه نه؟

    از كتاباي ديگه ي ناصر حامدي چيزي داري كه بنويسي؟

    سلام عليکم..
    نشست دانشجويي بررسي ابعاد مذاکره ننگين ايران و آمريکا با حضور دکتر کوشکي. سه شنبه ساعت 5. خيابان انقلاب. چهارراه حافظ(کالج). جنب بانک ملت.پلاک 789. حتما تشريف بياريد.!
    يازهرا(س)./
    + مريم جعفري 
    چشمي آبي تر از آيينه گرفتارم كرد ******
    + مريم جعفري 

    دوست دارم بروم سر به سرم نگذاريد

    گريه ام را به حساب سفرم نگذاريد

    دوست دارم كه به پابوسي باران بروم

    آسمان گفته كه پا روي پرم نگذاريد

    اين قدر آينه ها را به رخ من نكشيد

    اين قدر داغ جنون بر جگرم نگذاريد!

    چشمي آبي تر آيينه گرفتارم كرد

    بس كنيد، اين همه دل دور و برم نگذاريد

    آخرين حرف من اينست زميني نشويد

    فقط... از حال زمين بي خبرم نگذاريد

    اينم از ناصر حامدي بود

    آقا واسه ما دعا كن

    خيلي دعا كن

    از همه التماس دعا

    خدا يار

    بسم الله
    با سلام و تبريک اعياد...
    با مطلبي ظاهرا متفاوت به روزم

    " بازي فوق العاده جالب و با معني امام صادق(ع) در دوران کودکي"
    منتظر نظراتتون هستم

    عقل را گويم فقط در يک کلام.....يا علمدار حسين و السلام

    سلام، ممنون که تشريف آورديد و بابت لينک هم متشکرم. روزگاري بود ميوه اش فتنه، خوراکش مردار، زندگي اش آلوده، سايه هاي ترس شانه هاي بردگان را مي لرزاند. تازيانه ستم، عاطفه را از چهره ها مي سترد. تاريکي، در اعماق تن انسان زوزه مي کشيد و دخترکان بي گناه، در خاک سرد زنده به گور مي شدند. و در اين هنگام بود که محمد (ص) بر چکاد کوه نور ايستاد و زمين در زير پاهاي او استوار گرديد. ------------------------------- مي گويند مي آيد...، کسي، بر کرانه اين نفرين شده زمين، که ساليانيست جز تنفر از بطن آن، چيزي نمي رويد، که خاکش به بوي ناپاک ظلم ملوس است، و مردمش در کام دام هاي خود پرستي هامسلول ، مي آيد، وقتي دردها کرانه آبي زندگي را به خاکستري بنشانند، و درياها به سرخي خون تلاطم زنند و فريادها، بي فريادرس در گلو گره گردد و خورشيد هم براي نورش مزدي بطلبد!، مي گويند مي آيد.. و از دستانش مهرباني مي ريزد، بر دنياي تيره خودپرستي ها، ونفس هايش، بر زخم کهنه و چرکين انسان ها مرحم مي نهد و صدايش در قلب خفاشين ظالمان لرزه، مي گويند بر بام کعبه فرود مي آيد مردي به استقامت صبر من و تو به شکوه عظمت هستي به بزرگي اعتقاد رستگاران مردي که نفس هايش حقيقت مي کارد و دست هايش شفا بخش طاعون خود پرستيست، مردي که زوال ظالم و زمام عدالت را به ارمغان مي آورد مردي که عظمت گمشده انسانيت را در ميان انسان نما ها به جستجو مي نشيند، وانگه مي ستاند حق مان را از ظالمي که ريشه اش در خون من و تو آرام لوليدست و زالوآسا مکيدست شيره هاي جان مان را از نسلي به نسل ديگر وانگه کبوترها را دوباره به سپيد رنگ مي زند و مي شکند طلسم شيطاني دنيا را که قرن هاست مسخمان کردست وانگه، چشم هايمان از خواب غفلت قرون به حقيقت هستي باز مي گردد و انسان، انسان را فقط به نام يک انسان مي شناسد نه دشمن نه سپيد نه سياه نه مسلمان نه يهودي نه مسيحي نه کافر نه شرقي نه غربي نه محکوم نه حاکم ، نه برتر نه کهتر، فقط انسان! صبر کن مردي مي آيد مي آيد تا اين زشتي ها را چاره کند، مي آيد، تا رسيدنش فقط يک نفس فاصله است! التماس دعا يا علي
    + At 
    کار از تو مي رود مددي اي دليل راه
    انصاف مي دهيم و ز راه اوفتاده ايم