سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کل حزب بمالدیهم فرحون

من الذین فرقوا دینهم و کانوا شیعا کل حزب بمالدیهم فرحون      --  روم 32--
این عبارت، دوبار در کتاب خدا تکرار شده... برایم جالب بود که بدانم چرا یک جمله در دو سوره ... فقط سوره روم رو چک کردم..........

در تفسیر نمونه چنین نوشته شده:
"از مشرکین نباشید ، از آنها که دین خود را پراکنده ساختند، و به دسته ها و گروه های مختلفی تقسیم شدند ، هر گروه از آئین و روش خود شاد و خوشحالند" !
آری یکی از نشانه های شرک پراکندگی و تفرقه است، چرا که معبودهای مختلف منشا روش های متفاوت، و سرچشمه جدایی ها و پراکندگی ها است، به خصوص اینکه شرک همواره توام با هوای نفس و تعصب و کبر و خودخواهی و خودپسندی و مولود آن است ، لذا اتحاد و وحدت جز در سایه خداپرستی و عقل و تواضع و ایثار امکان پذیر نیست.
بنابر این هرجا اختلاف و پراکندگی دیدیم باید بدانیم نوعی شرک حاکم است ، این موضوع را به صورت نتیجه می توان بازگو کرد که نتیجه شرک جدایی صفوف ، تضاد ، هدر رفتن نیروها ، و سرانجام ضعف و زبونی و ناتوانی است.
و اما اینکه هر گروهی از منحرفان و مشرکان از راهی که انتخاب کرده اند خوشحالند و آن را حق میپندارند دلیلش روشن است ، چرا که هوا و هوس کارش زینت کردن خواسته های دل در نظر انسان است، و این تزئین نتیجه اش دلبستگی هرچه بیشتر و خوشحالی بخاطر راهی است که برگزیده ، هرچند بیراهه و گمراهی باشد.
هواپرستی هرگز به انسان اجازه نمی دهد چهره حقیقت را آنچنان که هست ببیند، و قضاوت صحیح و خالی از حب و بغضها پیدا کند.
قرآن مجید در آیه 8 سوره فاطر میگوید: فمن زین سوء عمله فرآه حسنا : " آیا کسی که اعمال زشتش در نظرش تزئین شده و آن را زیبا می بیند(همانند کسی است که در راه حق گام برمیدارد و حقایق را آن چنان که هست میبیند و می داند).

 در تفسیر المیزان نیز آمده:
کلمه "من" برای بیان است، و منظور از کسانی که دین خود را متفرق کردند، مشرکین است، در این جمله مشرکین را به خصوصی ترین صفاتی که دردین دارند معرفی نموده، و آن اینست که: در این متفرقند ، و دسته دسته و حزب حزب هستند، و هر حزب به دین خود خوشحال است، و علت آن همان است که " بل اتبع الذین ظلموا اهواءهم فمن یهدی من اضل الله، و مالهم من ناصرین" و بیان داشت که مشرکین اساس دین خود را بر هوی و هوس نهاده اند، و خدا ایشان را هدایت نمی کند ، و هادی دیگری هم جز او نیست.
و معلوم است که هوای نفس همه مردم یک جور نیست، بلکه به یک حالت هم ثابت نمی ماند، بلکه به اختلاف احوال مختلف میشود، و اگر چنین چیزی اساس دین باشد، معلوم اس که دین با سیر هواها و پابپای آن سیر میکند، و با سقوط هواها و پستی آنها پست می گردد، و در این اشکال هیچ فرقی بین دین حق و دین باطل نیست، چون درن حق هم وقتی اساسش هوی باشد باطل است.

 

 

کاش میتونستم بفهمم چه زمانی دارم بر اساس هوا و هوس عمل میکنم و چه زمانی بر اساس واقعیت و حق

 


» نظر