سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیل های ایران طبیعی نیست!-نقل

روان‌ شدن سیل‌های مرگبار در استان گلستان و پردامنه‌ترین بودن آنها در مقایسه با گیلان و مازندران، یک همسبتگی با زیادتر بودن آمار نابودی جنگل‌های آن استان نشان می‌دهد و تازه این‌ها آمار رسمی است که برمبنای سیاست «همه چیز روبراه است» اعلام می‌شود، هر کسی که چشمی بینا و حافظه‌ای پاک نشده داشته باشد، به یاد می‌آورد که تا 30-25 سال پیش هنوز مقدار زیادی جنگل جلگه‌ای - دست کم در امتداد دره‌های پهن و کم شیب- داشتیم که هم اینک به کلی به زیرساخت و ساز رفته است. همچنین می‌توان با پیاده‌روی در کوه‌ها و کوه‌پایه‌های شمال کشور دریافت که مساحت جنگل‌ها، ربع قرن پیش در حدود دو برابر مساحت کنونی آنها بوده و یک پارچگی و انبوهی جنگل، و قطر درختان جنگلی شاید از نصف هم کمتر شده باشد.(4) سازمان جنگل‌ها و مراتع، عرصه‌هایی را که در طرح‌های «جنگل‌داری» تراشیده شده‌اند – مانند جنگل‌های محدوده‌ی کارخانه‌ی چوب و کاغذ مازندران و نکاچوب، و محدوده‌ی نابودشده‌ی تحت مدیریت شرکت شفارود (گیلان) و محدوده‌های زیر رو رو شده در امتداد طرح خط لوله‌ی گاز شمال و معدن گرانیت کلاردشت و معدن زغال سنگ جاده‌ی آزادشهر- شاهرود و آزادراه شمال و حوزه‌های ویران شده در اطراف ده‌ها کیلومتر راه‌سازی در دره‌های دو هزار و سه هزار تنکابن ... را هنوز جنگل به شمار می‌آورد!
در جنوب جاده‌ی اصلی نکا- بهشهر تپه‌های چاک چاک شده و لختی را می‌توان دید که پیش از این‌ها جنگل‌پوش بوده و اکنون کم تر بارشی را می‌توانند به خود جذب کنند. در امتداد جاده‌ی روستای آش خانه به روستای گلی داغ در شهرستان کلاله که در روزهای نهم و نوزدهم مرداد 84 شاهد سیل‌های مرگبار بوده است، می‌توان «تپه‌هایی با اشکال عجیب ... و تقریباً خشک و بدون پوشش گیاهی دید که تا حدود سی سال پیش پوشیده از جنگل بوده است ...»(5)
سالخوردگان استان گلستان به یاد نمی‌آورند که در زمان‌های سی سال پیش به آن سو، در منطقه سیل راه بیفتد، و اگر هم طغیانی در رودخانه‌ها بوده، هیچ‌گاه چنین مرگبار نبوده است. اما اکنون در این استان که میانگین بارندگی سالانه‌اش (در مناطق غربی که مرطوب‌تر است) در حدود میانگین بارندگی جهان است، یکی از پرتلفات‌ترین سیل‌های جهان جاری می‌شود؛ در سیل 19 مرداد 1380، هشت روز پس از سیل، مسئولان هلال احمر اعلام کردند که «210 نفر کشته، 248 نفر مفقود و 40 تن مجروح شده‌اند و کمک به سیل‌زدگان استان گلستان تنها با مساعدت داخل امکان‌پذیر نیست و نیاز به حمایت جهانی دارد.»(6)
مرگبارترین حادثه‌ی کوه‌نوردی ایران که یکی از وحشتناک‌ترین حادثه‌های تاریخ کوه‌نوردی هم به شمار می‌آید، بر اثر سیل شکل گرفت: سیل دره‌ی اندرسم در مازندران (21/5/84) سبب مرگ یازده کوه‌نورد شد.
هزینه‌های سیل
جنگل‌های شمال ایران که تنها جنگل‌های واقعی و پرتراکم باقی مانده در کشور هستند، کم‌تر از یک درصد مساحت کشور را می‌پوشانند. برداشت تجاری چوب از این جنگل‌ها، در وهله‌ی اول ما را از داشتن چشم‌اندازهایی چنین ناب و کمیاب محروم می‌کند و در مرحله‌های بعد با عواقب جانبی مانند سیل، سبب مرگ و میر و وارد شدن خسارت‌های مالی بی‌شمار می‌شود. بدبختانه، با پوشش دادن این خسارت‌ها از محل درآمد نفت و دیگر درآمدهای ملی، هیچ گاه حساب‌رسی نمی‌شود که در برابر سود حاصله از برداشت چوب از جنگل‌ها، چقدر زیان ناشی از عواقب جنگل‌زدایی داشته‌ایم، و آیا واقعاً کارخانه‌های چوب و کاغذ یا فعالیت‌های «جنگل‌داری» (بریدن درختان کهن سال و کاشتن نهال‌های یک ساله) توجیه اقتصادی دارند یا نه؟
پس از هر سیل، آمارهایی تقریبی اعلام می‌شود که هر کدام ده‌ها میلیارد تومان خسارت را نشان می‌دهد؛ فقط یک قلم اعتبار هزینه شده برای ترمیم جاده‌ی جنگل گلستان که در سیل 1380 خراب شد «120 میلیارد ریال» و خسارت‌های وارده به راه‌ها و سازه‌های شهری و روستایی و بخش‌های کشاورزی و عرصه‌های طبیعی در سیل‌های مرداد 1384 استان‌های گلستان و خراسان شمالی «بیش از 300 میلیارد ریال» بوده است.(7)
به جز خسارت‌های مالی مستقیم مانند خراب شدن خانه‌ها، راه‌ها و به زیر آب رفتن کشتزارها، خسارت‌های دیگری هم هستند که به سادگی به چشم نمی‌آیند و تاکنون به ندرت در گزارش‌های مسئولان دولتی به آن اشاره شده است و آن خسارت‌های زیست محیطی است که به تدریج در درازمدت خود را نشان می‌دهند. برای مثال می‌توان اشاره کرد به سیل چند سال پیش کلاردشت که علاوه بر آسیب رسانی مستقیم به سازه‌های منطقه – از جمله تاسیسات شیلات – باعث آسیب دیدگی بستر رودخانه و اخلال در زادآوری طبیعی ماهیان شد. سیل 1366 شمیران سبب شد که شهرداری به عنوان یک «راه حل» بستر رودخانه‌ی دربند را تبدیل به یک کانال بتونی (شبیه به مجراهای پساب) کند و در نتیجه آن رودخانه به کلی جلوه‌ی طبیعی خود را از دست بدهد. رودخانه‌ی مادر سو که شاهرگ پارک ملی گلستان است، در جریان سیل مرداد 1380 به کلی آسیب دید، و درختان کهن سال و جانوران بسیاری بر اثر سیلی که به این ذخیره‌گاه زیست کره وارد شد، از میان رفتند. در سیل منطقه‌ی ما سال و شاندرمن در تابستان 1381، منطقه‌ی زیستی کم نظیر خشک دریا به شدت آسیب دید و تالاب زیبای آن با گونه‌های گیاهی متنوع بدل به باتلاق شد.(8)
خسارت غیرمستقیم دیگر، آسیب دیدن صنعت گردش‌گری است. سیل‌های چندسال پیش ماسوله و گلستان باعث اختلال چندین ماهه در ورود گردش گران به این منطقه‌ها شد؛ هزینه‌ی این گونه عدم نفع‌ها هم باید در محاسبه‌ی سود و زیان طرح‌های «جنگل‌داری» منظور گردد تا مشخص گردد که در این طرح‌ها واقعا چیزی به کیسه‌ی مملکت وارد می‌شود، یا فقط از سرمایه خورده می‌شود؟
خاکی که از دست می‌رود
امروزه مراجع گوناگون، فرسایش خاک در ایران را در ردیف بالاترین رتبه‌های جهان و مقدار آن را 5/1 تا 5/2 میلیارد تن در سال می‌دانند. به جرات می‌توان گفت که بزرگ‌ترین فاجعه‌ی زیست محیطی و اجتماعی کشور ما، همین از دست رفتن خاک است که همه چیزمان بر آن قرار گرفته است. اگر قیمت (و نه ارزش) یک کامیون (10 تن) خاک را با کرایه‌ی حمل آن برای یک مسیر متوسط بین شهری فقط یکصد هزار تومان بگیریم، با احتساب هر دلار 900 تومان، قیمت 2 میلیارد تن خاک بیش از بیست میلیارد دلار می‌شود. به عبارت دیگر، هر سال تقریبا به اندازه‌ی کل درآمد نفت (میانگین چند سال گذشته) خاک از دست داده‌ایم. البته خاک چون کالایی است که نمی‌توانیم آن را تولید کنیم و حمل یا وارد کردن آن از خارج در عمل ممکن نیست، ارزش این مقدار خاک را با هیچ رقم و عددی نمی‌توانیم بیان کنیم. برای آن که تصوری از موضوع داشته باشیم، باید گفت که اگر بخواهیم دو میلیارد تن خاک را با تریلی‌های 20 تن از خارج وارد کنیم، صفی از تریلی به طول تقریبی دو میلیون کیلومتر (پنجاه برابر طول استوای زمین!) تشکیل خواهد شد.
به روش دیگری هم می‌توان تصویری از عظمت خاکی که هر سال فرسایش می‌یابد، به دست آورد: اگر وزن یک مترمکعب خاک را 4 تن و عمق خاک مفید و زنده را یک متر بگیریم (عمق خاک زنده در بیشتر خاک‌های ما بسیار کم‌تر از این است)، دو میلیارد تن خاک به عمق یک متر، مساحتی در حدود 500 کیلومتر مربع را دربرمی‌گیرد. به این ترتیب، ما هر سال 500 کیلومتر مربع از خاک (سرزمین) خود یعنی تقریباً معادل ]فاصله[ شش جزیره‌ی کیش را از دست می‌دهیم. با این حال پیوسته فریاد می‌زنیم که به هیچ قیمتی حتی یک وجب از خاک خود را از دست نمی‌دهیم!
ای کاش که این «یوسف عزیز» (خاک میهن) را دست کم به «زر ناسره» می‌فروختیم ... اما درواقع، در برابر این کالای گرانبها برای خود مصیبت می‌خریم؛ خاکی که با باران شسته و سرازیر می‌شود، سیلاب‌ سنگینی خواهد بود که جنگل و مرتع و کشتزار و ساختمان و راه را از میان می‌برد، یا حجم مفید سدهایی را که به بهای گزاف ساخته‌ایم، کم می‌کند.
سیل و سد
یکی از دلایلی که مدیران کشور برای توجیه سدسازی بیان می‌کنند، مهار سیلاب توسط سدها است. اما این کار به معنی برخورد با معلول است به جای علت؛ با بودجه‌هایی کم‌تر از بودجه‌ی لازم برای ساخت و نگهداری سد می‌توان از وقوع سیل جلوگیری کرد. برای این کار در وهله‌ی نخست باید روش‌های دام‌داری و مدیریت مرتع و آبخیز را ارتقا داد. اما در دوسه دهه‌ی گذشته در این زمینه فقط حرف زده شده و نه تنها دام‌های مازاد از مراتع خارج نشده‌اند، بلکه تعداد آنها حتی در محدوده‌های حفاظت شده، چند برابر شده است. طبق ماده‌ی 69 برنامه‌ی چهارم توسعه، دولت باید پنجاه درصد وام مازاد را از مراتع خارج کند، اما به گفته‌ی مهندس «نگهدار اسکندری» مدیرفنی دفتر مرتع سازمان جنگل‌ها و مراتع، این طرح «به علت کمبود اعتبار اجرا نشده و در حد شعار باقی مانده است».(9)
از این گذشته، سیل فقط آب نیست. با هر سیلاب، حجم عظیمی از گل و لای در پشت سد می‌نشیند که برداشتن آن یا غیرممکن است یا بیش از حد پرهزینه؛ در مهرماه 1383 پس از حدود سه دهه، دریچه‌های پایین سد سفیدرود را برای لایروبی باز کردند. در نتیجه‌ی این کار میلیون‌ها تن گل و لای به حوزه‌ی پایین دست سد منتقل شد که نتیجه‌ی آن تخریب بستر طبیعی و کناره‌های وسیعی از رودخانه و مرگ تقریباً تمامی آبزیان رود از جمله «گربه ماهیان دومتری، ماهیان فیتوفاگ 20 کیلویی، سس ماهیان نیم متری و انواع کپور ماهیان» بود.(10) جبران یک چنین خسارت زیست محیطی، اگر ممکن باشد، به سال‌ها زمان نیاز دارد.
گو اینکه بیشتر سیل‌های اخیر ایران غیرطبیعی و نتیجه‌ی از میان رفتن پوشش گیاهی، بخشی از خسارت‌های جانی و مالی آن هم نتیجه‌ی تجاوز انسان به حریم مسیل‌ها و رودخانه‌ها است، اما درصدی از سیل‌ها هم به دلیل الگوی نامنظم بارش در ایران، طبیعی یا دارای پیشینه‌ی دیرین است و البته شاید درصدی هم مربوط به تغییرات اقلیمی اخیر باشد. سیل‌های طبیعی، تامین ‌کننده‌ی آب تالاب‌ها و سفره‌های زیرزمینی (آب خوان‌ها) و خود منشا برکت برای دشت‌ها بوده‌اند. مهار کردن این سیلاب‌ها در سد نه لازم و نه سودمند است. این گونه مهار کردن سیل، سبب خشک شدن تالاب‌ها می‌شود - چنان که تالاب‌های هامون، گاوخونی، پریشان و ... در چند سال گذشته خشک شدند (و فقط بارش‌های استثنایی توانست تا حدودی آب را به آنها بازگرداند)، و تالاب‌هایی مانند هورالعظیم و شادگان تا آستانه‌ی مرگ رفته‌اند. سدسازی همچنین آب را به جای آن که در زیرزمین ذخیره کند، بر سطح زمین نگه می‌دارد که در شرایط آب و هوایی ایران (با تبخیر سالانه‌ی 3 متر و بالاتر) به معنای جوشاندن و بخار کردن حجم زیادی از آب است.
اما نظام اداری ما برای «جذب بودجه» (بخوانید: گرفتن سهم نفت) و هزینه کردن آن طراحی شده است. در وزارت نیرو، جذب بودجه برای طرح‌های پر سر و صدای سدسازی عملی‌تر است تا تلاش آرام و کم هزینه برای هدایت سیلاب‌ها به دشت و آب خوان داری. بنا به گفته‌ای «در کار سدسازی پول زیادی موجود است، اما در آبخیز داری پول مفت موجود نیست و یا خیلی کم است ... .»(11) درواقع، در سدسازی هم محاسبه‌ی سود و زیان در کار نیست، چرا که پول حاصل از فروش نفت را «درآمد» به شمار می‌آورند و نه «سرمایه»‌ای که از بابت آن در ترازنامه‌ی خود باید «بدهکار» شوند.
سخن آخر
با فاجعه‌ها زندگی می‌کنیم و به آنها خو کرده‌ایم، اما باید بی‌اعتنایی‌ها را از سر بیندازیم. بر روشنفکران و مطبوعات است که با طرح پرسش و نقد، از طبیعی نمایی حادثه‌هایی که ریشه در قصور جامعه و مدیران آن دارد – به گفته‌ی دوستی از «تلطیف فاجعه»(12) – جلوگیری کنند. چهار سال پیاپی است که هر تابستان در گلستان سیل می‌آید، چنان که در 15-10 سال اخیر، در نکا و ماسال و تنکابن و کلاردشت و نور و ماسوله و هراز و دیگر نقاط استان‌های شمالی کشورمان مرتب سیل می‌آید. در این منطقه‌ها، روان شدن سیل پدیده‌ای استثنائی بود، اما در این سال‌ها عادی شده است... با این حال، این سیل‌ها طبیعی نیستند.

پی‌نوشت
1) روزنامه همشهری 28/5/1382.
2) خطیبی، نسرین دخت، 1383، جنگل‌های باستانی شمال در آستانة وداع، تهران، شرکت سهامی انتشار، ص 120.
3) حیدریان، حمیرا. 1383 (23 اردیبهشت). «سرنوشت محیط زیست در سال 1382»، روزنامه ایران.
4) آماری که مقام‌های رسمی ما ارایه می‌دهند با هم مغایرت دارد. برای مثال، یک بار معاون سازمان حفاظت محیط زیست، مساحت جنگل‌های ایران را حدود 7 میلیون هکتار (برای پوشش‌های بالای 10 درصد) و رییس سازمان جنگل‌ها و مراتع آن را 12 میلیون هکتار اعلام کردند (روزنامه‌ی ایران 17/3/82). ظاهراً رییس سازمان جنگل‌ها ومراتع (متولی رسمی نگهداری جنگل‌های کشور) برای آن که نشان دهد عرصه‌های زیر مدیریت‌شان نابوده نشده، پوشش‌های زیر 10 درصد را هم جزء آمار جنگل به حساب آورده‌اند.
5) برپایه‌ی گزارش تهیه شده توسط علی صادقی و وحید امین نیا در بازدید از منطقه، به تاریخ 21 مرداد 1384 (www. Seilnameh. Mihanblog. Com
)
6) روزنامه همشهری 27/5/1380
7) روزنامه ایران 2/6/1384
8) روزنامه ایران، 25/6/1381
9) روزنامه همشهری 10/5/84
10) علیزاده ثابت، حمیدرضا، 1383 (سوم آبان). «حجم ماهیان مرده از حجم آب بیشتر بود.» (روزنامه‌ی همشهری).
11) نقل از دکتر کوثر (محقق آب‌خوان داری) و حائری (امام جمعه‌ی شیراز)، روزنامه‌ی همشهری 27/5/1381
12) تعبیر علی صادقی و وحید امین نیا در گزارشی که به تاریخ 21/5/84 از منطقه‌ی سیل زده‌ی کلاله تهیه کرده بودند. (همان منبع)

عباس محمدی از خبرگزاری میراث فرهنگی

منبع                   


» نظر