از همتبار
به نام خدا
اتفاقات زیادی افتاده که نمی تونم همه رو نام ببرم و تبریک بگم... . پس تمامی اعیاد مبارک .
جدیدا در یک وبسایت عضو شده ام که انجمن شعر است به نظرم .
چه مطالب زیبایی میشه خواند.
با پریدن هر که را بیگانگیست ..... نیست او بلبل که مرغ خانگیست
از مردم صد رنگ سیه پوشی به
وز خلق فرو مایه فراموشی به
از صحبت ناتمام بی خاصیاتان
کنجی و فراغتی و خاموشی به
روزى استادى گفت:
من سکوت دختر محجوب پر احساس را .... در حضور مرد محبوب جوان دانم که چیست
و به ما هم آموخت...
و امروز از زبان مولاى رووم با زبان بى زبانى میگیم:
غرق عشقی ام که گم شد اندرین .... عشق های اولین و آخرین
من ز بسیارى گفتارم خموش .... من ز شیرینى نشینم روو ترش
تا که شیرینی ما از دو جهان .... در حجاب روو ترش باشد نهان
من نگویم که بدرد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید
عاشقانرا بگذارید بخسبند همه
مصلحت نیست که این زمزمه خاموش کنید
لطیف و آرام
آه ای حلزون از کوهستان فوجی بالا برو اما آرام آرام
روزی شیخ طوسی خوان گسترده بود و با مریدانش نان پاره میکرد . درین احوال منصور حلاج سررسید ، قبایی سیاه بر تن داشت و افسار دو سگ در دست
شیخ مریدان خود را گفت : از جای برخیزید و به پیشواز او بروید
آنان به پیشواز مرد رفتند و او را با خود آوردند . شیخ با دیدن او جای خود را بدو داد . جوان پذیرفت و سگان خود را بر سر خوان نزدیک او آورد . شیخ او را مینگریست . جوان نان خورد و به سگان خود هم داد سپس به راه خود رفت و شیخ هم برای خداحافظی با او به پا خواست
چون شیخ باز آمد مریدان گفتند : چرا مردی را که با سگان غذا میخورد بر جای خود نشانیدی؟
شیخ پاسخ داد : این سگان نفس او بودند و از وجود او بیرون بودند و در پی او میرفتند . درحالیکه بر خلاف او سگان ما در درون خود ما هستند و ما خود در پی آنان سیر میکنیم ... سگان او در برونند و شما میتوانید آنها را ببینید ... احوال او هزار مرتبه بالاتر از ماست.
برای این بار بس است . هر کی از یه قسمتش لذت می بره.
--------------
چندی پیش یه یکی از بستگان حسادت کردم .... امیدوارم خدا نگهبانم باشه.
چندین وقت پیش یا بهتر بگویم به مدت چندین سال دچار غروری بودم که خودم هم ازش خبر نداشتم ... گاه بیدار شدن ها چه هزینه هایی دارند!!!
-------------
به امید موفقیت دوستانم .
فعلا!
کلمات کلیدی :
» نظر