کودکی
ارسال شده در
88/11/8:: 10:30 عصر
توسط ماهِ نو
نوای کمیل ...
بی اختیار به یاد اردوی جنوب می افتم ؛ حسینیه حاج همت ... نه! اونجا دعا خوندیم ولی با چه فیلمی . کلی سر کار مونده بودیم ... آقای معزپور که چه انسانِ ..... . دست آخر هم رفتیم داخل حسینیه ... آخر دعا بود .. بعد از دعا سعیده رو دیدم . یادش به خیر
چه روزهایی بود .
این روزها دوست ندارم آنچه در دل دارم رو بنویسم .
شاید چون حس می کنم دوست ندارم کسی بدونه چی فکر می کنم . یا اینکه ...
دوست داشتم بچه بودم .... دوباره .
کلمات کلیدی :
» نظر